کــــاش...!
چقد دلتنگ حضورت هستم ...
کــــاش...
عکست هم بوی تو را داشت ....

چقد دلتنگ حضورت هستم ...
کــــاش...
عکست هم بوی تو را داشت ....

گاهـے بےاختیارچشمانمـ خیس مـے شوند ...

اِنـصـــآفــــ نـيـستــــــ
کــه دُنـيــآ آنـقـَـدر کـوچَـکـــــ بـآشـَــد
کــه آدَمـ هــآي تـکـرآري رآ روزي صـَـد بــآر بــِبـيـنــي
و آنـقـَـدر بـُزرگــــــ بــآشَــد
کــه نـَتـَـوآنـي آن کَـسـي رآ کـه دلـَتـــــ مـيـخواهــَـد،
حـَـتــي يـِکــــ بــآر بـبــيـنــــي...!!

آب را با لیوان تو میخواستم.

گـفـتـه بـودم بـی تـو سـخـت مـیـگـذرد
حـرفـم را پـس مـیـگـیـرم
آهـــــ✖ـــــای بـی مـعـرفـت

بـیـــ ــا ومــعـجــ ـزه کـــــن ...
آغـ ـوشـتـــــ کــــه بــاشـــــد
غـــروبـــ ــ ـهای دلــگـیـــــر پــائـیــــ ـزهَــــــم
دلـچـسـبــــ مـیـشـ ـــود...

بی تو دلم میگیرد
و با خودم میگویم
کاش آن روز ها که میدیدمت
گفته بودم :
که بی تو گاه دلم میگیرد
که بی تو گاه زندگی سخت میشود
که بی تو گاه هوای بودنت دیوانهام میکند
اما نمیگفتم :
که این «گاه» ها
گهگاه
...
تمامِ روز و شب من میشوند
.
آن وقت بغض راه گلویم را میگیرد
.
و نفسم بند می آید
.
درست مثل همین روزها....

خـط ِ اشکی …میسـوزانـد صـورتـم را
خوش به حال باد
گونه هایت را لمس می کند
و هیچ کس از او نمی پرسد که با تو چه نسبتی دارد!
کاش مرا باد می آفریدند
تو را برگ درختی خلق می کردند؛
عشق بازی برگ و باد را دیده ای؟!
در هم می پیچند و عاشق تر می شوند…

چه خوش خيال است ...
فاصله را ميگوييم !!!
به خيالش تو را از من دور كرده ...
نميداند جاي تو امن است ....
اينجا ....
"ميــــــــــــــان دلـــــــــم"

ولی ...خوانده نمی شوند ...

خـــــــــــــــــــــــــــــدای منـــــ .......... دســــــــتانــــــــت که مالــــــــــــــ منــــــــــ باشند هــــــــــیچ کــــــــــس مــــــــرا دست کم نمیگیرد!

من تمام شب های تاریخ را تاب می اورم ...
